در دیار یار | ||
|
"به یاد یار و دیار آنچنان بگریم زار" که سیل اشک کند یاد یار را بیدار
ز نعره ی من آسمان بگرید کاو دلش گرفته ز یاد یار و شهر و دیار
به دست یار، دلم عشق او گریبانگیر بدون دل وَ گریبان نه ننگی است و نه عار
نگاه در پی خود برد و پای من بسته چه فکر ها بوَد در خیال خاکی زار
چه اشک ها که زیر قدم ها شکست و ندید چه خوش دلی که بریزد به پای این دلدار
خوشا دمی که ببیند غریب آشنایی در آن دیار ببینم روی یار و چه یار
پینوشت: همیشه اولین غزل ها نقص زیاد دارد به بی نقصی خودتان ببخشید
[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 12:31 عصر ] [ غریب ]
[ نظرات () ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |